از آنجا که ما کارمان خیلی درست است توانستیم دستگاهی اختراع کنیم و چهارسال بعد را با پیش فرض اینکه هر یک از نامزدهای ریاست جمهور، رئیس جمهور می شدند پیش بینی کنیم! البته این دستگاه را بیشتر به این خاطر اختراع کردیم که سرشوخی را با دکتر روحانی باز کنیم. هر چند احمدی نژاد می رود، اما بالاخره یک طوری ما طنزنویس ها هم باید نان بخوریم دیگر!
• اگر غرضی رئیس جمهور می شد: به قول شاعر: "تصور کن، اگه حتی، تصور کردنش سخته!"؛ با رئیس جمهور شدن ایشان طنزنویسان به جلسات هیات دولت دعوت می شدند و کلا همه دور هم می گفتن و می خندیدن؛ نشاط جامعه اینقدر بالا می رفت که دیگر هیچ بیمار روانی در کشور وجود نمی داشت و همه روانشناسان به این دلیل از کار بیکار می شدند!
بعد از چند ماه و با کاهش تورم به زیر صفر، کشور دچار رکود اقتصادی می شد و مسئولان به این فکر می افتادند که حالا باید چیکار کنند؟!
در طی 4 سالی که ایشان رئیس جمهور می بودند تیمی تشکیل می شد پاسخ سوالات فلسفی ایشان را بدهد؛ و بالاخره معلوم شود که آیا فرهنگ در طول حرکت می کند یا در عرض؟! و یا اینکه بالاخره فرهنگ موجودی زنده است یا خیر؟!
در طی این دوران "دولت ضدتورم" ایشان با هرگونه "تورم" مبارزه می کرد و بعد از رفع تورم اقتصاد، به شکم های متورم همشهریان هم پرداخته می شد و دیگر کسی در کشور اضافه وزن نمی داشت!
• اگر جلیلی رئیس جمهور می شد: از یکدم همه ظرفیت ها آزاد می شدند! همه آدم ها هم با ظرفیت می شدند و دیگر کسی از انتقاد کس دیگری دلخور نمی شد! حتی ظرفیت باک خودروها را هم افزایش می دادند تا با یک باک بنزین بتوانی از اینجا تا محل اجلاس 5+1 بروی، با کاترین مذاکره کنی و برگردی!
• اگر عارف رئیس جمهور می شد: بالاخره به دکتر می رفت و به دکتر می گفت که: "4سال دل درد گرفتم!"؛ همه معادن را به جاذبه گردشگری تبدیل می کرد و البته مرام لوطی گری و تریپ معرفت را هم در کشور ترویج می داد.
• اگر محسن رضایی رئیس جمهور می شد: همون موقع اعلام نتایج، کنار می کشید و نفر دوم می شد رئیس جمهور ؛ آقا محسن در بیانیه استعفایش می نوشت: "لذتی که در نامزد شدن هست در انتخاب شدن نیست! من هدفم در این سال ها نامزد شدن بود نه رای آوردن! وقت ندارم رئیس جمهور بشم! می خوام برم مطالعه و تحقیق کنم و برنامه هام رو ارتقا بدم تا 4 سال بعد با برنامه هایی جدید دوباره کاندیدا بشم!"
• اگر قالیباف رئیس جمهور می شد: تیم مذاکره 5+1 با احترامی ویژه به ایران دعوت می شدند و بعد گازانبری مذاکرات را پیش می بردیم!
• اگر ولایتی رئیس جمهور می شد: یک واحد درسی با عنوان "چگونه مذاکره کنیم!" به واحدهای درسی دانشجویان اضافه می شد!
• اگر حداد عادل رئیس جمهور می شد: بعد از چهارسال تازه باورش می شد که این اتفاق افتاده که خیلی دیر بود و زمان ریاستش بر قوه مجریه به اتمام می رسید!
• حالا که دکتر روحانی رئیس جمهور شد: ابتدا سعی می کند با کلیدش، قفل های زده شده بر رشد اقتصاد و اشتغال را باز کند! اما بعد از مدتی متوجه می شود این قفل ها محکمتر از این حرف ها هستند و از احمدی نژاد می خواهد کلیدها را پس بدهد! اما به دلیل اینکه کلیدها پیدا نمی شوند بالاخره می روند و از یکی از نامزدها گازانبر(!) می گیرند و همه قفل ها را می برند!
و اما به دنبال پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری و جشن های پیروزی مردم در خیابان های شهرهای ایران در روز شنبه (25 خرداد) و بعد از آن پیروزی تیم ملی فوتبال ایران بر کره جنوبی و صعود به جام جهانی، کاهش قیمت دلار ، طلا ، خودرو و ... صفحات طنزی در واکنش به اتفاقات در شبکه اجتماعی فیس بوک ایجاد شده است.
صفحات "روحانی مُچکریم" (روحانی متشکریم)، "شیخ خوش قدم" از جمله این صفحات هستند. در این دو صفحه، جمله هایی به طنز منتشر می شود و عبارت مشترک همه آنها این است: "روحانی مُچکریم" و در بطن خود ، این پیام را دارند که نباید انتظار داشت با آمدن روحانی همه چیز ، حتی مسائل بی ربط به دولت ، یک شبه درست شود. در واقع ، این اندیشه با جملات طنز و روزمره ، به طور غیرمستقیم بیان می شود.
اگه حال داشتی صلوات جهت فراهم شدن مقدمات ظهور امام زمانه ی ما فراموش نشه! التماس دعا
بدن شما به طور روزانه مقداری امواج الکترومغناطیسی دریافت می کند. شما امواج الکترومغناطیس که از تجهیزات الکتریکی استفاده می کنید و نمی توانید از آنها فرار کنید را دریافت می کنید و همچنین از طریق لامپ های روشن که حتی برای یک ساعت هم خاموش نمی شوند. شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیسی دریافت می کنید. به عبارت دیگر شما با امواج الکترومغناطیسی شارژ می شوید بدون این که بفهمید!
یک دانشمند غیر مسلمان از اروپا تحقیقاتی را برای یافتن بهترین روش جهت خارج کردن امواج الکترومغناطیسی که به دبدن آسیب می رساند را انجام داد در نهایت تعجب به نتیجه ای عجیب رسید؛ نتیجه ای که برای او به عنوان یک دانشمند غیر مسلمان باور نکردنی بود!
تحقیقات وی نشان می داد که سجده کردن به سمت کعبه مقدس بهترین راه برای کاهش یافتن شدید سطح انرژی های منفی بدن انسان است. با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار روی زمین، زمین امواج الکترومغناطیسی را تخلیه خواهد کرد. این شبیه اتصال زمین به ساختمان هایی است که احتمال برخورد سیگنال های الکتریکی مانند رعد و برق به آنها وجود دارد. اتصال زمین باعث می شود که امواج از طریق زمین تخلیه شده و آسیبی به مردم نرسانند.
آنچه این تحقیق را شگفت انگیزتر می کند، این است: بهترین راه برای این که به این منظور پیشانی تان را بر خاک بگذارید، حالتی است که رو به مرکز زمین باشید چرا که در این حالت امواج الکترومغناطیسی بهتر تخلیه خواهند شد و لابد بیشتر تعجب خواهید کرد که بدانید بر اساس اصول علمی ثابت شده، مرکز زمین مکه است! آری، کعبه درست وسط زمین است. بنابراین سجده به سمت قبله مسلمانان جهان، بهترین راه تخلیه سیگنال های مضر از بدن است. این تحقیق سند محکمی است برای اثبات علمی بودن دستورات اسلام. کسانی که در روز 34 بار در رکعات 17 گانه نمازشان سجده می کنند، بی شک بیش از هر کس دیگری انرژی های منفی کسب شده در طول روز را تخلیه می کنند.
چنین است که نماز را آرامش دهنده قلب ها می خوانند و بر مرتب و سر وقت خواندنش تاکید دارند. اگر انسان می توانست تمام نامکشوفه های طبیعت را کشف کند، حکمت احکام اسلامی هم برایش گشوده می شد، اما افسوس که علم آدمی ناقص است و اسرار طبیعت بسیار. کلمه ا… آرامش بخش است!
یک پژوهشگر هلندی غیر مسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «ا…» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی شده و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می کند. این پژوهشگر غیر مسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: « پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن می خوانند یا کلمه «ا…» را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه «ا…» و تکرار آن و حتی شنیدن آن،موجب آرامش روحی شده و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می کند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می دهد. وی در ادامه افزود:« بسیاری از این مسلمانان که روی آنان تحقیق می کردم، از بیماری های مختلف روحی و روانی رنج می بردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیر مسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر ا… کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تاثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تاثیری چشمگیر و عجیب بود.» این پژوهشگر هلندی همچنین گفت:« از نظر پزشکی برایم ثابت شد حرف الف که کلمه ا… با آن شروع می شود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس می شود، به ویژه اگر تکرار شود این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می دهد. حرف لام که حرف دوم ا… است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می شود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه ا… تشدید دارد، در تنظیم و ترتیب تنفس تاثیرگذار است. اما حرف «ها» حرکتی به ریه می دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تاثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می شود.
به راستی که قرآن کریم در آیه ای کریمه می فرماید: « الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئن القلوب»
آن موقع که صدام شهرهای ایران را موشک باران و بمباران می کرد، تیمسار آبشناسان نامهای به او نوشت: «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب میداند و نظریهپرداز جنگی است، پس به راحتی میتواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوهای که میپسندد، بجنگد؛ نه اینکه با بمب افکنهای اهدایی شوروی محلههای مسکونی و بیدفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.» در جواب نامه، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژهاش به دشت عباس فرستاد تا به تیمسار آبشناسان یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. سالها قبل در اسکاتلند تیمسار آبشناسان، ژنرال عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتشهای منتخب جهان دیده بود. آنجا گروه او اول شد و عراقیها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقی دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خود او را اسیر کرد. مهرماه سال 64 ، خبر شهادت تیمسار آبشناسان از رادیو عراق با شادی و مارش پیروزی پخش شد.
چوپان مهربانی بود که در نزدیکی دهی ،گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده که از مهربانی و خوش اخلاقی او خرسندبودند، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او بسپارند ،تا هر روز آنها رابه چرا ببرد.او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند.برای مدتها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه ای نداشت تا اینکه.....یک روز چوپان شروع کرد به فریاد:آی گرگ آی گرگ. وقتی مردم خود رابه چوپان رساندند دریافتندکه گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند که ناراحت نباشد و خدا را شکر کند که بقیه گله سالم است. اما از آن پس هر روز یکبار چوپان فریاد میزد،گرگ،گرگ.آی مردم،گرگ". وقتی مردم ده خود را سراسیمه ابه چوپان میرساندند، میدیدند کمی دیر شده و دوباره گرگ،گوسفندی را خورده است،این وضعیت مدتها ادامه داشت و همیشه مردم دیر می رسیدند و گرگ،گوسفندی راخورده بود؟ پس مردم ده تصمیم گرفتند پولهای خود را روی هم بگذارند و چندسگ گله بخرند،از وحشی ترین ها و قوی ترین سگ ها را.... چوپان نیز به آنها اطمینان داد که با خرید این سگها دیگر هیچگاه،گوسفندی خورده نخواهد شد،اما پس از خرید این سگها،هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره:صدای فریاد آی گرگ آی گرگ"چوپان به گوش رسید،مردم دویدند و خود را به گله رسانیدند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است.ناگهان یکی از مردم که از همه باهوش تر بود به بقیه گفت:ببینید،هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوانهای گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندانمان در اطراف پراکنده است"مردم که تازه متوجه شده بودند در تمام این مدت،چوپان،دروغ می گفته است فریاد برآوردند، آی دزد،آی دزد،چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش کنیم. اما ناگهان چهره مهربان و مظلوم چوپان تغییر کرد،چهره ای خشن به خود گرفت،چماق چوپانی را برداشت و به سمت مردم حمله ور شد،سگها هم که فقط از دست چوپان غذا خورده بودند و کسی را جز او صاحب خود نمی دانستند او را همراهی کردند. بسیاری ازمردم از چماغ چوپان و بسیاری از انها از"گاز" سگها زخمی شدند،دیگران نیز وقتی این وضعیت را دیدند،گریختند. در روزهای بعد که مردم برای عیادت از زخمی شدگان می رفتند،به یکدیگر میگفتند،"خود کرده را تدبیر نیست" یکی از آنها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان "چوپان دروغگو" را برای کودکانمان نقل می کنیم باید برای آنها توضیح دهیم که هروقت خواستید گوسفندان،چماق و سگهای خود رابه کسی بسپارید،پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست اما معلم مدرسه که آنجا بود و حرفهای مردم را می شنیدگفت: دوستان توجه کنیدکه ممکن است کسی نخست""راستگو""باشد ولی وقتی "گوسفندان""چماغ ""و سگ های ما را گرفت وسوسه شود و دروغگو شود.بنابراین بهتر است هیچگاه ""گوسفندان""چماغ""و""سگه های نگهبان"" خود را به یک نفر نسپاریم
بلاگر:
امیدوارم نیاد اونروزی که ما هم از این جمله استفاده کنیم.
روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا میزان ایمان دانشجویان اش را بسنجد . او پرسید: (( آیا خداوند , هرچیزی راکه وجود دارد , آفریده است؟ )) دانشجویی شجاعانه پاسخ داد : (( بله )) استاد پرسید: (( هرچیزی را ؟! )) پاسخ دانشجو این بود: (( بله ; هرچیزی را. )) استاد گفت: (( دراین حالت , خداوند شر را آفریده است . درست است ؟ زیرا شر وجود دارد .)) برای این سوال , دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند . ناگهان , دانشجوی دیگری دستش را بلند کرد و گفت: (( استاد ممکن است از شما یک سوال بپرسم؟ )) استاد پاسخ داد: (( البته )) دانشجو پرسید: (( آیا سرما وجود دارد؟ )) استاد پاسخ داد: (( البته, آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟ )) دانشجو پاسخ داد: (( البته آقا, اما سرماوجود ندارد. طبق مطالعات علوم فیزیک, سرما, نبودن تمام و کمال گرماست و شیء را تنها درصورتی می توان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شیء است که انرژی آن را انتقال می دهد . بدون گرما اشیاء بی حرکت هستند, قابلیت واکنش ندارند ; پس سرما وجود ندارد . ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم . )) دانشجو ادامه داد : (( وتاریکی ؟ )) استاد پاسخ دا د : (( تاریکی وجود دارد . )) دانشجو گفت: (( شما باز هم در اشتباه هستید آقا! تاریکی , فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز, تنوع رنگ های مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور , نور می تواند تجزیه شود . تاریکی , لفظی ست که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم. )) و سرانجام دانشجو ادامه داد: (( خداوند, شر را نیافریده است . شر , فقدان خدا در قلب افراد است. شر فقدان عشق, انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند . آنها وجود دارند و فقدانشان منجر به شر می شود. )) نام این دانشجو (( آلبرت انیشتین )) بود
به درمانگاه که منتقلش کردند دکترها گفتند... توی این شرایط اگر بخواهیم پایتان را جراحی کنیم... احتمالش هست بعضی همرزمانتان شهید شوند... نیرو و امکانات کم داریم... آقا سعید گفت... راه دیگری ندارد؟... گفتند... مگر این که پایت قطع شود... چند ثانیه سکوت کرد و گفت... خب قطع کنید.... ودوم داستان وقتی معاون وزارت خارجه شد... خیلی ها به او انتقاد میکردند... هر چه میگوییم هم گوشش بدهکار نیست... میگفتند... ملاحظات دیپلماتیک را اصلا رعایت نمیکند... همیشه با پروازهای عادی میرود... حاضر نیست خرج هایی که حق خودش است را هم انجام دهد... حسابی عصبانی شده بودند...
بلاگر:
کاش مردم میفهمیدند که وعده وعید های بعضی ها راهکار دائمی نیست و فقط موقتا شرایط رو آروم میکنه.
یه دختر آمریکایی که مسلمان شده بود، وقتی در مورد خطری که تهدیدش میکنه (بخاطر حجابش) سئوال کرد بهش گفتند میتونی تقیه کنی و بخاطر حفظ جانت و امنیتت حجابت رو برداری، هیچ اشکالی هم نداره گفت اگه بخاطر حجابم جونمو از دست بدم شهید حساب میشم گفتند آره ، گفت حجابم رو بر نمیدارم ، و کیفشو برداشت و با لبخندی وارد شهر شد…
اکنون به وفور دختران و زنانی در سطح شهر تهران دیده می شوند که پیراهنی کشی و مجلسی را (که هیچ ربط و شباهتی به مانتو ندارد و صرفا پیراهنی است که تا نیمی از نشیمنگاه امتداد دارد) بر تن داشته و پوشش تمامی نیم تنه ی تحتانی بدن را برعهده ی ساپورت نازک و گاها رنگ بدن خویش گذاشته اند.
روز گذشته برای دیدن فیلم «هیس!..دختر ها فریاد نمیزنند» به سینما پردیس رفته بودم تا یکی دیگر از فیلمهای سینمای مولف را ببینم.
انبوه زنان و دختران ساپورت پوشی که مردانشان با عضلات ستبر و بدنسازی شده (مردانی که حکماً به اندازه ی جوجه خروس هم غیور نبودند) دیده میشد و در این میان دخترکی با آرایشی غلیظ و موهایی افشان با ساپورتی مشکی خودنمایی می کرد چرا که با فونت نستعلیق سایز 90 و سفید روی ران ها و ساق پاهای خویش(بر روی ساپورت) اشعاری مورب و حالت ابر و باد ادبیاتی نوشته شده بود.
هرچه کردم نتوانستم قید خواندن اشعار بزنم.
دقیق تر شدم.
نوشته بود : شوش..جوادیه...راه آهن..شوش..میدان راه آهن...ترمینال جنوب..
نمی دانستم بخندم یا عصبانی شوم.
طراحی ابلیس کار خودش را برای کسانی که نمی خواهند به ساپورتها چشم بدوزند کرده بود..
چشم ها کنجکاو خواندن اشعار می شوند.
بعید نیست در آینده ی نه چندان دور که جدول متقاطع کلمات را بر روی برجستگی بدن زنان و دختران ایرانی در فضاهای عمومی شاهد باشیم.
نگرانم..
نگران شهرستان هایی که قرار است مورد حمله ی ساپورت ها قرار گیرند.
پروژه ی «حیازدایی» دشمن همچنان ادامه دارد و ما همچنان در غار اصحاب کهف خوابیم.