:: پروفایل مدیر وبلاگ
به گزارش سرویس حوادث جام به نقل از قانون، صبح روز ششم بهمن سال 90 مردی 36 ساله به نام مسعود به همراه همسرش به نام فهیمه 23 ساله هراسان خود را به کلانتری نجم آباد رساندند و از ماموران برای
دستگیری 2 پسر شیطانصفت کمک خواستند.
فهیمه در حالی که گریه میکرد به مأموران گفت: خانه پسر عمویم در روستای تنکمان از توابع شهرستان نظر آباد است. او نذری داشت و ما را نیز به رسم هر ساله دعوت کرد. به همراه دخترم سمن از نظر آباد به
عنوان مسافر سوار بر خودروی پیکان سفید رنگ شدیم که جز راننده سرنشین دیگری نداشت. بعد از دقایقی راننده با تلفن همراهش به شخصی زنگ زد و با او به زبان ترکی صحبت کرد. لحظاتی بعد کنار پمپ بنزینی
توقف کرد و گفت منتظر آمدن خواهرش است.
سپس پسر جوانی از راه رسید و در صندلی جلو نشست. من اعتراض کردم اما راننده چیزی نگفت و به حرکت خود ادامه داد تا اینکه ناگهان از مسیر اصلی خارج و به جاده خاکی پیچید. دوباره اعتراض کردم که این بار
سرنشین جلو رو به ما کرد و گفت اگر سر و صدا کنیم مارا خواهد کشت. سپس ماشین را کنار مزرعهای نگه داشتند و ما را پیاده کردند. من دخترم را محکم در آغوش گرفته بودم تا آسیبی به او نرسد. فردی که رانندگی
میکرد چاقویی به پهلویم گذاشت و مرا به داخل کلبه برد و...
زن جوان ادامه داد: متجاوزان بعد طلای خودم و دخترم و همچنین گوشی تلفن همراهم را نیز سرقت کردند و رفتند. وضعیت جسمی و روحی خوبی نداشتم. دخترم گریه میکرد و هر دوی ما به شدت ترسیده بودیم. پیاده
خود را به یک گاوداری رساندم و از مردی که آنجا کار میکرد کمک خواستم. آن مرد ماشینی برای ما کرایه کرد و ما به خانه آمدیم. بعداز طرح شکایت از سوی زن و مرد جوان پرونده به دادگاه کیفری البرز فرستاده