لطفا تا آخر مطلب رو بخونید - آیین جوانمردان
به برادرت اعتماد مطلق نداشته باش ؛ زیرا به زمین خوردن بر اثر اعتماد [به همه گفته ها و کرده های دوست] قابل جبران نیست . [امام صادق علیه السلام]
بسم الله الرحمن الرحیمتابستون یکی از دوستان صمیمیم از تهران با خانوادش اومدن مشهد چند روزی خونمون موندن وقتی تصمیم گرفتن برگردن شهرشون و حدودا ساعت11 صبح بود که زدن به جاده و رفتن.بعد از یک ساعت بهش زنگ زدم گفتم کجایی گفت حدودا 50 کیلومتر ازشهر خارج شدم و دارم میرم سمت تهران و ان شاالله فردامی رسیم تهران .بهش گفتم همین الان برگرد که کار مهمی باهات دارم.گفت چه کار مهمیه مگه؟ گفتم خیلی مهمه تو فقط برگرد تا بهت بگم،گفت خب تلفنی بگو آخه هوا خیلی گرمه و حوصله برگشتن ندارم درضمن تهران کارای مهمی دارم که باید فردا بهشون رسیدگی کنم.گفتم نه نمیشه همین الان برگرد گفت خب بعدا بگو منم پامو کرده بودمتوی یه کفشو می گفتم نه نمیشه باید برگردی اون بی چاره هم تویاون هوای گرم با ماشین بدون کولر و مدل پایینش دوباره برگشت و اومدخونمون.وقتی منو دید خیلی مشتاق بود که این کار بزرگ بهش بگم ومنم با همه وجودم بهش گفتم *دوستت دارم!*ولی نمی دونم چرا مثل دیوونه ها نیگام کرد و با نهایت عصبانیت بهمگفت: همین؟ منم گفتم: آره! گفت: تو که قبلا هم بهم اینو گفته بودی؟گفتم خب الان رسمی تر گفتم دیگه!خیلی ناراحت شد که این همه راه کشوندمش تا فقط بهش بگم دوستدارم. خانوادش که می خواستن منو خفه کنن ولی باور کنید دوستداشتم جلوی همه بهش بگم دوست دارم.واسه هرکسی این جریانو تعریف کردم بهم گفت: کارت اشتباه و از عقلبه دور بوده نظر شما چیه؟اره اگه حقیقت و بخواید هیچ عقل سالمی اینو قبول نمی کنه که من ایندوستم و خانوادشو توی این گرما اذیت کنم تا فقط بهش بگم دوست دارمپس چطور حرف اهل سنت و باور کنیم که می گن پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله در غدیر خم 120 هزار نفر و توی صحرا و زیر نور افتاب سهروز نگه داشت و اخرش به حضرت علی علیه السلام فرمود: علی جانمن تو رو دوست دارم؟؟؟؟؟؟؟و علی أبن أبی طالب دوست من است !!!!!من که عقلم قبول نمی کنهلطفا برای دوستانتون بفرستید!اَلْحَمْدُ لِلّهِ الّذی جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوِلایَةِ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالاْئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ