سراسیمه وارد شد..گریه میکرد و میگفت:من از چه کسی باید عذر خواهی کنم؟به چه کسی باید بگم منو ببخشه؟ میگفت:من مخالف تدفین شهدای گمنام در این محل بودم و اعتقاد داشتم با آمدن این شهدا به نزدیکی منزل ما اینجا قبرستان میشود و قیمت خانه های ما پایین می آید... پسر 12ساله من مبتلا به بیماری شدید پا درد بود به نحوی که قادر به راه رفتن نبود...دیشب در رویای صادقه شخصی را دیدم که به من گفت:اگرچه شما نمی خواستی ما همسایه شما شویم ..اما حالا که همسایه شدیم حق همسایگی را به جا می آوریم...برای شفای پسرت رو به قبله بایست و سه مرتبه بگو الحمدلله... با گریه از خواب پریدم...ذکر را گفتم...پسرم شفا گرفت...حالا آمده ام عذر خواهی کنم....