گفتم که از فراغت، عمریست بی قرارم
گفت از فراق یاران، من نیز بی قرارم
گفتم که یاورانت مظلوم هر دیارند
گفتا مرا ببینند، مظلوم روزگارم
گفتم که ای امامم، از ما چرا نهانی
گفتا به چشم محرم، همواره آشکارم
گفتم به چشم انوار، آیا که پاگذاری؟
گفتا که شست و شو ده، شاید که پا گذارم
"نمی خواهم خاموشی ام، دلیل فراموشی ام شود"
گفت از فراق یاران، من نیز بی قرارم
گفتم که یاورانت مظلوم هر دیارند
گفتا مرا ببینند، مظلوم روزگارم
گفتم که ای امامم، از ما چرا نهانی
گفتا به چشم محرم، همواره آشکارم
گفتم به چشم انوار، آیا که پاگذاری؟
گفتا که شست و شو ده، شاید که پا گذارم
"نمی خواهم خاموشی ام، دلیل فراموشی ام شود"