هر کجا که پا میگــذاری، صدای گوش خــراش فریادها تمام نمیشود من ! من هم هستــم ! نــگاه کنیــد ! به من ! من ! منـی که از حنجــرهی لباسهای غریب و گیسوان آشفتــه و چهرههای بــزک کرده فریاد میزنــد برای دیده شدن به هر کجا پنــاه می برم دنبالم می آینــد . . گوشهایم تیــر میکشنــد ! دیگر نمیخواهم بشنــوم دستهایم را روی چشم ها و گوشهایم مـی گذارم و میدوم به طرف دور دست ترین نقطه تا از این "من" ها رها شوم ! خسته شده ایم از نگاه دزدیدن و شمارش سنـگ فرش های خیابان! خواهرم (!) شما خسته نشدی ازجلوه نمایی تن در بازار اسیران هوی و هوس ؟